شنتیاشنتیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

مینویسم برای ستاره روی زمینم

28ماهگی

28 ماهگیت مبارگ جیگر از شب یلدا که رفتیم مهمونی تا به امروز مرتب مری میشی! اولش با اسهال و استفراغ که دکتر گفت ویروسه بعد خوب شدی چند روز بعدش  تب کردی بی دلیل دوباره خوب شدی و باز چند روز بعد تب و سلفه خشک و بعدش حالت بهتر شد ولی الان تب و سلفه خلط دار داری یعنی تو این ماه اصلا روز خوش ندیدم از همه بدتر دارو دادن به تو  تو خوابه  دیگه تقریبا شبا رو تختت نمیخوابی اگرم نصفه شب بزارمت رو تخت با گریه بیدار میشی میای پایین و میای اتاق ما و من میبرمت دوباره تو اتاقت ولی پایین تخت میخوابی نمیدونم چرا  دیگه از تختت خوشت نمیاد  بیشتر شبا تو خواب گریه میکنی   احتمالا خواب میبینی مطمئنم از تاریکی نیست ...
26 دی 1393

ماه دی

الان که اومدم بنویسم دیدم 1 ماهی میشه که چیزی ازت ننوشتم! راستش روزها دلگیر و کوتاه پاییز رو دوست ندارم تو ماه دی هم همین وضعیت رو دارم یه جوری  از ادم انگیزه همه چی رو  میگیره و تقریبا تا اخرای بهمن ماه هوا همینطوریه  این روزها دوباره دچار سردرگمی و کلافه گی شدم ،بگذریم وارد زمستون شدیم ولی هنوز برف نیومده  تو دیگه وقتی بارون میاد میگی بارون میاد بیشتر افعال رو از اول شخص استفاده میکنی ولی گاهی هم سوم شخص میگی البته به ندرت جملاتت دو کلمه ای شده  و به ندرت سه کلمه ای میگی مثلا میگی بابا رفت کار .صبح که بیدار میشی سراغ بابا رو میگیری و این جمله رو میگی .حرف زدنت رو خیلی دوست دارم خیلی بامزه کلمات رو ادا م...
6 دی 1393
1